یکشنبه، بهمن ۴

يك لحظه بدون جاذبه

امروز قرار بوده با هم تمرين كنيم . تا من آماده بشم تو شروع كردي .
منم يه گوشه ي مبل لم ميدم و محو حركاتت ميشم .
پاهات رو پوينت مي كني و به سرعت مي چرخي با خودم ميگم مثل ملكه ها ! خنده ام مي گيره از حرفم .
چه كلمه ي پر كاربردي بود تووي خاطراتم .
ياد حرف فلاني مي افتم كه مي گفت : مثل ملكه ها باهام برخورد مي كني . ( احمقانه است )
يا حرف فلانيه اخير كه مي گفت : وقتي اين كار رو مي كنم مي خوام مثل ملكه ها برخورد كني . ( چه احمقانه تر )
تف به روي ملكه ... تف به ذات شما !
شروع مي كني به رقصيدن ، انگار از قبل آماده بودي . ضبط رو روشن مي كني ... آره ... همونيه كه دوست دارم ( موسيقي فيلم شيندر ليست ) ...
وااي نسيم فوق العاده اي ! چه بدني ، چه موزون ، چه هماهنگ ، چه نرم ( محو تماشاتم ، به اندازه ي يه پسر )
به ادگار دگا فكر مي كنم كه موقع كشيدن مجموعه ي بالرين هاش چه حالي داشته ...
نه اين حالم رو داره خراب مي كنه براي سرحال شدن موسيقي شماره 5 از كمدي الهي جواب ميده كه فكر مي كنم موسيقي فيلم شكلات بوده .
ميذاريش ...
مثل پر سبك ميشم ...
احساس مي كنم دارم روي ابر راه ميرم ...
انگار جاذبه ي زمين كم شده ، بازو هام احساس رهايي دارن ...
حس مي كنم بدنم نرم تر از هميشه است ...
تازه دارم جون مي گيرم .

۱ نظر:

سعیده گفت...

ســــلام...

احساس می کنم که خیلی پرتم.

مثلا پست قبلیتونو در حد زبان بومیان جنگل های استوایی نفهمیدم تا وقتی "جکسون پولاک" رو تو گوگل سرچ کردم و تو ویکی پدیا کارشو دیدم.
موسیقی فیلم "شیندر لیست" هم تا حالا نشنیدم.
همین طور "موسیقی شماره 5 کمدی الهی".
واقعا نا امید کننده س.


:( :( :(

ملکه... ملکه بودن... ملکه هیچ وقت تصویر شخص با شکوه ذهنی من نبوده.

من به روزم. خوشحال میشم بیای.

با احترام:
سعیده