شنبه، شهریور ۷

بيا بچگي كنيم...


بيا بريم دوباره طناب بازي كنيم ... اصلا بريم لي لي كنيم ... مثل همون وقتا !
تو يادت رفته چقدر با هم بوديم .. اصلا يادت رفته قره قوروتايي رو كه يواشكي نصفه شبا با هم مي خورديم.
همون موقع كه از مدرسه تا خونه با هم مسابقه مي داديم . به دستفروش هم كه مي رسيديم واي ميستاديم لواشك ميخريديم بعد دوباره بقيه ي راه رو مي دوييديم.
همون موقع ها كه مي ترسيدم بگم خونمون روبروي خونتوونه ! فكرمي كردم كوچه مال شماست برا همين فقط تا سر كوچه مسابقه مي داديم . بعد من صبر مي كردم وقتي تو رفتي توو خونتون منم يواشكي مي رفتم خوونمون .
وقتي هم كه فهميدي ، هر روز از درخت انگورمون با هم آويزوون بوديم بابت غوره هاش!
خوب بيا بازي كنيم ديگه ! خسته شدم ! توكه هميشه مي بري ! اول هم خودت سنگ رو بنداز! بيا ديگه !؟
باشه ! اصلا با شوهرت بيا ...

سه‌شنبه، شهریور ۳

شايد كافيه ديگه !!!

همينطوري داري سياه مي كني ، نمي دونم اين روش خشن يا حسي طراحي كردنت ( اسمشو مهناز بهتر ميدوونه ) فقط روو ورقه هاي دفترته يا رو صفحه ي فكرتم هست ؟!
سياه مي كني ،‌سياه مي كني ، كركره ها و صندلي هاي " ري را " رو حالا ميشه تشخيص داد . سياه تر مي كني . دستات تند حركت مي كنن . خط خطي هات شبيه فكرت ميشه ، ‌وقتي كه با هيجان از ناراحتيت و دغدغه هات حرف مي زني ! مثل بعضي وقتا كه هي نميخواي حرف بزني و مجبورت مي كنن و تو حرفات رو به سمتشون پرتاب مي كني !
راحت باش ، آره ، سياه كردن شايد بهتر باشه ...
ساعتهاست كه داري سياه ميكني ( من به اين كارت ميگم فكر كردن )‌ : چشمهاي سعيد حجاريان ، ‌ گلي كه در حال فرار پرپر شد ، حرفاي شكيب در مورد حقوق بشر ، (پس اين سيگار زهرماري چرا تموم نميشه كه بعديش روشن شه ) ، حرفاي سارا راجع به پسري كه بهش تجاوز شده ، اوه اوه امتحانا رو بگووو ! هنوز براي ‍ژوژمان ابزار مصالح كاري نكردم ، كي حال داره هنر و تمدن رو بخونه ؟
يك پك عميق به سيگارت ميزني ( حالشو مي بري )
ديگه فقط داري ذهنتو سياه مي كني : نه حالا كه مهران تولد نمياد مريضم كه هستم تولد رو بيخي...، بهزاد نبوي رو كه مي بينم ياد پدر ميفتم ، راستي دهقان فداكار كي بود؟؟؟ فراموش شد ! فراموش شد ! مي فهمي ؟؟ تمومش كن !
( نه نكن ... الان كه دستا روو شده اگه تموم شه نگران كننده ست ! )
يه نخ ديگه روشن مي كني !... مثل هميشه شروع ميكني كلمه هاي بي ربط يا گاهي مربوط به همو كنار هم ميذاري:
ببين عمر خاكسترها رو / كه در كنار ما / هيچ مي شوند / نيست مي شوند .
ما هيچ مي شويم / بزرگ مي شويم ( هه ! به عبارتي )
عمرمان را ميريسند ، در كنار دفترهامان / دفترهاي پر شده مان .
در ميان دهقان هاي فداكار / راستي پترس كي بود؟؟
( نه اين بار به هم ربط داشت ، بيشتر از گاه گداري ! خوشم نيومد ! )
حالا ميتوني آبميوه ات رو تا ته يهو هورت بكشي ...

دوشنبه، شهریور ۲

تهران انار ندارد

به قول " تهران انار ندارد " : همه توو اين شهر يا شاعرن يا فيلمساز!
همش نگران اين بودم كه نكنه از دهنم در بره و جريان فيلم كوتاه رو به ... بگم اونم دست بگيره اينو و آي بخند!
ولي اصلا احتمالشم نميدادم كه من بابت اين موضوع اول بهش بخندم ...

یکشنبه، شهریور ۱

جايي براي داد زدن

دوباره امتحان مي كنم . اين بار يه جوره ديگه . يه جوري كه كمتر كسي بفهمه . فكر كنم الان ديگه لازمه . بيشتر از دفعه ي قبل . شايد اگه الان شروع نكنم بعدها به صاف شدن ناخودآگاه برسم . ولي قرار نيست به اونجا برسم پس بهتره شروع كنمش . به كسي نميگم كجا قايم شدم كه پيدام نكنن. نميخوام كسي جامو پيدا كنه كه حالمو بدونه . حالم خووبه مثل بقيه !! ( بقيه كه فكر مي كنن خووبن ) من نيز هم