یکشنبه، فروردین ۸

بي تو دردم

*
*
عشق چندين ساله ي من كه تا همين 2 ماه پيش با وجود ده سالگيش نهالي بيش نبود و زير سايه ي من بود كه از سرما و حشرات زنده مونده بود ، در عرض همين 2 ماه چنان قدي كشيد ، برگ و باري داد ، سروي شد ، كه حالا براي ديدنش بايد سرم رو بالا بگيرم .

درد بزرگ شدنش پيرم كرده ولي به كم قانع نيست ، حالا حالاها جا داره تا بزرگ شه و اين دست من نيست .
تا همين ديروز اين من بودم كه براي حفظ كردنش بايد توي آغوشم مي گرفتم و آب و دونش مي دادم كه فراموش يا كهنه نشه ...
اما حالا ، اين منم كه مثل بچه هاي شير خوره بايد از آغوشش سيراب بشم .
*
اگر 2 ماه پيش بوود زمين مي زدمت مثل قبل ،‌ مثل همه !
*
با مهربوني توو چشماي اسبش نگاه مي كنه و ميگه : مال خودمي ! وحشي بودي ،‌ سركش بودي ، اين من بودم كه رامت كردم ! فراموش نكن !
حالا مي خواي بهم سواري بدي ، نمي خوام !
اسب خوشگلم ، برو حالا برا خودت !
*
بي تو اشکم ، آهم ، دردم ...
...
...

*
اين چيه ؟ يه جور امتحان ؟ نميشه اين يه بار امتحان نشم ؟؟؟
فكر مي كنم مگه قراره چي بشم ، به كجا برسم كه اينجوري شده ؟ يه هيوولاااا...؟؟؟
يالا خدا ، يالا
بال هاي منو پس بده ، تازه داشتم پرواز مي كردم ...
...
...
...

چهارشنبه، اسفند ۲۶

در راه خويش ايثار بايد كرد ، نه انجام وظيفه !

*
عزيزم ...
خودخواهيم ،
آره جونم خودخواهيم
وفراموش هم مي كنيم كه خودخواهيم ، همه مون ، من اينجوري ، تو يه جور ديگه !
ناراحت نشو ، ولي هستيم ، قبول كن
فراموش كرديم كه بايد براي هم زندگي مي كرديم ، فراموش كرديم كه دوست داشتن رو بايد به هم ايثار مي كرديم نه وظيفه !
فراموش كرديم كه قرار بوده براي هم زندگي كنيم نه پرستش ...
فراموش كرديم كه بايد دوست داشتن مون رو زندگي مي كرديم ، نه تقديم !

درسته كه چگونه عشق ورزيدن رو ياد نگرفتيم ، يا ياد نگرفتيم براي دوست داشتن مون از خودمون بگذريم ، ولي برات مي خوام زندگي كنم .
آره من آخر خودخواه هاي عالم ، ولي نتيجه ي عاشقيم رو ، زاده ام رو ، به خاطر خودخواهيمون بيچاره نمي كنم .
هر وقت حس مادري رو تجربه كردي ، حاضر نميشي كودكي كه بهت نياز داره و با نفس توست كه زنده مونده به اين سادگي از داشتن پدرش يا مادرش محروم كني .

*