شنبه، شهریور ۷

بيا بچگي كنيم...


بيا بريم دوباره طناب بازي كنيم ... اصلا بريم لي لي كنيم ... مثل همون وقتا !
تو يادت رفته چقدر با هم بوديم .. اصلا يادت رفته قره قوروتايي رو كه يواشكي نصفه شبا با هم مي خورديم.
همون موقع كه از مدرسه تا خونه با هم مسابقه مي داديم . به دستفروش هم كه مي رسيديم واي ميستاديم لواشك ميخريديم بعد دوباره بقيه ي راه رو مي دوييديم.
همون موقع ها كه مي ترسيدم بگم خونمون روبروي خونتوونه ! فكرمي كردم كوچه مال شماست برا همين فقط تا سر كوچه مسابقه مي داديم . بعد من صبر مي كردم وقتي تو رفتي توو خونتون منم يواشكي مي رفتم خوونمون .
وقتي هم كه فهميدي ، هر روز از درخت انگورمون با هم آويزوون بوديم بابت غوره هاش!
خوب بيا بازي كنيم ديگه ! خسته شدم ! توكه هميشه مي بري ! اول هم خودت سنگ رو بنداز! بيا ديگه !؟
باشه ! اصلا با شوهرت بيا ...

۱ نظر:

bahar گفت...

kheyli ghashang bood
rahat tar begam bishtar az kheyli ghashang bood
kash hanooz bache boodim